وقتی باهاش حرف نمی زدم بدون اینکه دست خودم باشه احساس می کردم کارهام پیش نمی ره
بی حوصله ام…
یه چیزی کمه
یا دوست ندارم با هیچکس حرف بزنم
وقتی باهاش قهر میکردم خودم بیشتر ناراحت می شدم اما، دوست داشتم هر از گاهی ببینم که نبودنم براش مهمه یا نه!
از صبح تو محل کار همه فهمیده بودن یه چیزیم هست لامصب اخم از صورتم کنار نمی رفت
منتظر یه تماسی یا یه پیامی بودم که بفهمم براش مهمه که قهر کردم
براش مهمه که نیستم
اما دریغ از یک تماس، دریغ از یک پیام
با خودم میگفتم: خیلی بی معرفتی که از دیشب هیچ سراغی ازم نگرفتی
چشمم به صفحه گوشی و اسمت خشک شد لعنتی!
ناراحت گوشی و برعکس روی میزم گذاشتم، ماگ قشنگی و که برام هدیه گرفته بود و برداشتم
عکس خودمو روش بود درست همونی که خودش عاشقش بود
می گفت: تو این عکس یجوری خندیدی که وقتی نگاش میکنم دلم میریزه
چای داغ رو ریختم توی ماگ که شاید کمکی کنه به گرم شدن دل سردم
با صدای آقای مجیدی از فکر و خیال در اومدم
– خانم سلیمانی براتون گل آوردن بزارم روی میزتون؟
+برای من؟
ته دلم خالی شد یعنی…ممکنه خودش فرستاده باشه؟
نه
وقتی حتی به خودش زحمت یه پیام کوچیک رو نداده چطور میخواد برام گل بفرسته
بی حوصله گفتم: بله لطفا ممنونم
پشت میزم نشستم و نگاه کوتاه اما با دقتی به گل انداختم
نسبتا بزرگ بود…یک سبد قهوه ای چوبی به رنگ تیره که با کلی گل رز قرمز پر شده بود
روی گل ها اکلیل سفید پاشیده شده بود که باعث میشد بیشتر برق بزنن درست همونطور که من دوست داشتم
یادداشتی که میون اون گل برگ ها جا خوش کرده بود توجهم رو جلب کرد
برش داشتم…خیلی با سلیقه تا شده بود
نوشته شده بود: بله…میدونم خانم خانوما از دیشب بهت زنگ نزدم پیام ندادم چون میدونستم خیلی از دستم عصبانی هستی و من مقصرم
برای همین دوست داشتم اول آروم بشی چون…مگه میشه برای من قهر و ناراحتیه تو مهم نباشه
مگه میشه تو دلخور باشی و من روزمو با غم تو شروع کنم؟
این گل های زیبا تقدیم تو امیدوارم گوشه ای ای قلب مهربون تو روشن کنه تا غروب که خودم بیام پیشت
روزت قشنگ گل من!
لبخند زدم
مسخش شدم
خشکم زد
هنوز خیره به نوشتش بودم
اخه تو چقدر….چقد خوب بلدی حال منو خوب کنی
تو چقد خوب منو بلدی
انقدر این کارش به دلم نشسته بود که دوست داشتم الان اینجا بود و یه دل سیر بغلش کنم
پیام فرستادکه : گل به دستت رسید خانم؟
جواب ندادم
دروغ چرا….می خواستم بیشتر نازمو بکشه بیشتر صدام کنه
بیشتر پیگیرم باشه چون داشتم تو دریای توجه و محبتش با خیال راحت شنا می کردم
و اون هم انگار این رو حس گرد چون چند دقیقه بعد پیام داد:
ای جانم خانم چه نازی داره
می خرمش…بخدا میخرمش این نازو چون برای من باارزش ترین چیز توی دنیاست
بی اختیار با صدای بلند خندیدم و با نگاه مشکوک همکارام تازه متوجه شدم تو چه موقعیتیم
دست خودم نبود
غرق لذت شده بودم
غرق اون لحظه ی قشنگ و به هیچ وجه نمیخواستم خرابش کنم
با یک ایموجی فرشته براش نوشتم: خیلی دیوونه ای
بلافاصله جواب داد:
آره…چون تو دیوونم کردی