آن چنان آلودهستعشق غمناکم با بیم زوالکه همه زندگیم میلرزدچون تو را مینگرم مثل این است که از پنجرهایتک درختم را، سرشار از برگ،در تب زرد خزان مینگرممثل این است که تصویری راروی جریانهای مغشوش آب روان مینگرم شب و روزشب و روزشب و روز بگذارکه فراموش کنم. تو چه …
بیشتر بخوانید »اشعار های فروغ فرخزاد
شانه های عشق…
شانه های توهمچو صخره های سخت و پر غرورموج گیسوان من در این نشیبسینه میکشد چو آبشار نورشانههای تودر خروش آفتاب داغ پرشکوهزیر دانههای گرم و روشن عرقبرق می زند چو قله های کوه
بیشتر بخوانید »چه عشقی ست….
این چه عشقی است که در دل دارممن از این عشق چه حاصل دارممی گیریزی زمن و در طلبتبازهم کوشش باطل دارم
بیشتر بخوانید »